اصحاب رس
عاقبت
آزاد

حاب الرس قومی کافر بودند که به گفته قرآن پیامبر خویش را تکذیب کردند و به قتل رساندند .این ترکیب در قرآن 2 مرتبه به کار برده شده است به ترتیب  در:

                                                                              سوره فرقان آيه 38

 وَ عاداً و ثموداً و اصحبَ الرَّسَّ و قروناً بين ذلك كثيراً وقوم نوح لما کذبوا الرسل اغرقناهم و جعلنا للناس آیه

 غرق نمودیم و آنان را درس عبرتی برای مردم قرار دادیم همچنین مردم عاد و ثمود و اصحاب رس و نسل های مابین آنها (را هلاک کردیم )  و قوم نوح را هنگامیکه رسولان ما را تکذیب کردند

  سوره ق آيه 12

کذبت قبلهم قوم نوح و اصحاب الرس و ثمود

   پيش از اينان هم قوم نوح و اصحاب رس و قوم ثمود ( پيغمبر ) خود را تكذيب كردند

 در خطبه 182 نهج البلاغه حضرت علی (ع) می فرماید : این اصحاب  مدائن الرس الذین قتلوا النبیین و اطفووا سنن المرسلین و احیوا سنن الجبارین .

کجایند مردم رس آنها که پیامبران خدا را کشتند و چراغ نورانی سنت آنها را خاموش کردند و راه و رسم ستمگران و جباران را زنده ساختند ؟

در عیون اخبار الرضا از امام رضا(ع) از مولا امیرالمومنین (ع) نقل شده و همچنین در تفسیر صافی از قول امام صادق (ع) از علی (ع) همین حدیث نقل شده است :

 در ماه رمضان حضرت علی در بستر خفته بود که مردی از بنی تمیم نزد او  آمد و عرض کرد یا علی مرا از اصحاب رس خبر ده  -در چه عصری بودند – سرزمین آنها کجا بود ؟ پادشاه آنها چه کسی بود ؟آیا پیامبر و رسولی داشتند یا خیر؟چه شد که هلاک شدند ؟

علی (ع) با تبسمی فرمود : ای عمرو تو ازاخباری پرسیدی که تا کنون قبل از تو هیچکس سوال ننموده است و پس از من هیچ کس نمی تواند از آن خبر دهد مگر آنکه از من نقل کند .

آنگاه فرمود ای عمرو هیچ آیه از آیات قران نیست که علی از آن اطلاع کامل و وقوف راسخ نداشته باشد . من هستم که می دانم علل و اسباب نزول و موقع و مهبط وحی . من هستم که می دانم آیات چه وقت و در کجا نازل شده در صحرا بوده یا کوه، شهر بوده یا بیابان و شب بوده یا روز و این از علوم خاص علی است آنگاه اشاره به سینه خود کرد و فرمود: و ان هنا لعلماً جما و لکن طالبین این علوم کم هستند و به زودی از فقدان من پشیمان می شوید که چرا قصصو آیات فراوان را از من نپرسیدید(نقل شده است این حدیث سه روز قبل از شهادت مظلومانه آن حضرت بوده است )  سپس فرمود :

 

این قوم پس ا عصر سلیمان بن داود می زیستند و 12 قریه داشتند که در کنا ر رود ارس در بلاد مشرق واقع بود که گواراترین آب را داشت و همه 12 قریه آز آن نهر سیراب می شدند و سرزمینی سبز و خرم بود اسامی 12 قریه عبارتند از : آبان ،آذر ، دی ، بهمن ، اسفند ، فروردین ، اردیبهشت ، خرداد ،مرداد ، تیر ، مهر ، شهریور

بزرگترین شهر آن ها که مرکز و پایتخت این شهرها بود شهر اسفندیار بود در این پایتخت پادشاهی به نام ترکوذ بن عابود می زیست قوم رس قومی بودند که درخت صنوبر را می پرستیدند و آن را شاه درخت می نامیدند این دخت را یافث بن نوح در کنا ر نهر روشاب ( روشن آب ) کاشت و رشد کرد و پس از طوفان مورد احترام و استفاده مردم قرار گرفت .

چشمه آب رس  و درخت صنوبر در همین قریه بود  و از شاخه های همین درخت در سایر قرا غرس شد و بهشتی بوجود آورده بودند به قدری به آن احترام می گذاشتند که هیچ فردی از انسان و حیوان حق نداشت از آب چشمه ای که کنا ر درخت بود بیاشامد و یا از شاخ و برگ آن و میوه آن بخورد یا جدا کند و هر انسان یا حیوانی که چنین می کرد او را می کشتند  ومی گفتند این آب زندگی رب النوع ما می باشد و هیچکس حق ندارد حیات  او را به خطر اندازد و وقتی آب از درخت عبور می کرد مردم از آن استفاده می کردند .

در هر شهر و قریه یک روز از سال را عید می گرفتند و اطراف آن درخت اجتماع می کردند و از پارچه های حریر که بر روی آن صور و نقوش گوناگون رسم می شد بر شاخه های درخت می بستند و گوسفند و گاو بر پای آن قربانی می کردند و آنگاه آتش می افروختند و چون شعله می کشید قربانی ها را به درون آتش می افکندند و به طرف درخت سجده کرده و تضرعو گریه و زاری می نمودند .تا از آنان راضی شود . در این حال با کمک  شیطان نیز از  شاخه های این درخت صدائی شبیه صدای کودکان برمی خاست و برگ های آن تکان می خورد و مردم وقتی این صدا را می شنیدند  سر از سجده برداشته و می گفتند دلمان خنک و دیده مان روشن شد و سپس به شکرانه رضایت رب النوع خود شراب می نوشیدند و دف و ودست می زدند .ویک  روز یا یک شب جشن و شادمانی می کردند . و بعد به شهرهای خود برمی گشتند .

عجم به افتخار این ایام و این امکنه اسامی ماه های خود را ماخوذ از آن شهر ها کرد . همچنین در هریک از ماه ها روز عید مخصوص به  یکی از شهر ها بود مثلا شهریور ماه عید اهالی قریه شهریور بود .و چون اسفند می رسید جشن عمومی بود و در آن اهالی تمام قریه های 12 گانه در پایتخت گرد می آمدند .و اطراف درخت خیمه های بزرگ از دیبا و حریر منقوش به صور گوناگون بر پا کرده و 12 درب  مخصوص 12 قریه قرار می دادند و نام هر یک بر بالای آن نصب می شد تا هر یک از باب مخصوص خود وارد و خارج  شوند . قربانی ها در این روز چندین برابر اعیاد مخصوص سایر قبائل بود و آنگاه پس از شنیدن و دیدن تکان و اصواتی که بواسطه شیطان از درخت بر می خاست همه سر از سجده بر داشته و از فرط مسرت و نشاط به نوشیدن مشروب و زدن دف   پایکوبی می پرداختند و به عدد شهر های 12 گانه 12 روز این جشن ادامه داشت و سپس به شهر های خود بر می گشتند .

خداوند متعال پیامبری از بنی اسرائیل مبعوث کرد بنام حنظله بن صفوان از اولاد یهودا بن یعقوب . او مدت ها در میان این قوم بود و مردم را به دین داری و خدا پرستی دعوت کرد  ولی اثری نبخشید و دعوت او را نپذیرفتند   تا اینکه  روزی  از ایام عید بزرگ که همه مردم  قریه ها در اطراف درخت جمع بودند آن پایمبر گرامی دست به دعا برداشت و عرض کرد الهی تو می دانی که من مدتی است این قوم را به توحید و صلاح و سعادت دعوت می کنم . ابا می کنند و کفر می ورزند و مرا تکذیب می کنند و برای پرستش درخت ولهو ولعب جمع می شوند . درختی را می پرستند که نه نفع دارد و نه ضرر خدایا این درخت را خشک گردان تا آنان مایوس گردند .  دعای پیامبر مستجاب شد و چون صبح روز عید بزرگ همه آن قوم از خواب بیدار شدند دیدند درخت یک جا خشک شده است به طوری که انگار این درخت سال هاست خشک بوده  با اینکه شب آن روز درخت سرسبز و خرم بود . مردم هریک سخنی گفتند .

گروهی گفتند خدای آسمان و زمین درخت را خشکاند تا به او متوجه شویم . و دسته دیگر گفتند این پیامبر که ما را به ترک پرستش درخت و دعوت به خداپرستی می کرد سحر کرده و درخت را خشکانده است پس بر پیامبر غضب کرده و همه تصمیم بر قتل او گرفتند .جعبه ای  آهنین ساختند با دهانه  گشاد و پایین تنگ و از او خواستند یا سحر خود را باطل کند و درخت دوباره سبز شود یا در جعبه آهنین خواهی ماند . پس او را در درون جعبه گذاشته و بر آب انداختند و بر جعبه می کوبیدند  تا اینه در آن جعبه آهنین در گذشت . او در لحظات آخرعمر  عرض کرد پروردگارا  تو شاهد حال من هستی  و جای تنگ و سخت مرا ببین و حال تباه و ضعف مرا نگاه کن ، روح مرا قبض کن که دیگر طاقت ندارم و تو خود از این قوم کیفر بگیر . دعای آن حضرت مستجاب و همانجا  جان به جان آفرین تسلیم کرد.

آنگاه خطاب به جبرئیل شد : آیا می بینی این قوم از حلم و مدارای من سوء استفاده کردند و رسول مرا کشتند . من منتقم حقیقی هستم  و از آنها انتقام  خواهم کشید  و آنها را عبرت روزگار خواهم ساخت . سپس در همان روز عید بزرگ باد تندی وزیدن گرفت  آتشین و سوزان و چنان آنها بلد می کرد و به هم می زد که هلاک می شدند و زمین زیر پای آنها چنان گرم شد که گوئی آهن گداخته بود .و آن قوم چنان به هم فشرده و سوزانیده شدند که بدن هایشان همانند آهن مذاب ذوب شد تا به کلی از بین رفتند و عبرت بشر شدند (می گویند خداوند 30 پیامبر براین قوم فرستاد که آخرین آنها حنظله بن صفوان بود . )

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





جمعه 7 بهمن 1390برچسب:اصحاب رس, چاه ,ماه های شمسی, جلسه خانوادگی, :: 11 PM :: نويسنده : محمد منصور

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید. وبلاگ من مو ضوع خاصی ندارد ضمن تشکر از دیدار شما عزیز میهمان امیدوارم مطالب وبلاگ مورد توجه و استفاده شما قرار بگیرد و از بیان نظرات خود در راستای بهبود آن دریغ نفرمائید.
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان عاقبت و آدرس mandez.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان